کدخبر: ۶۸۸۹۹
۲۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۶:۱۱
چاپ

خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی/كشف راز در تونل هاي برفي+تصاویر

خاطرات شهيد سيد رحمت الله احمدي ، مسئول سابق دفتر حوزة نمايندگي ولي فقيه در تيپ 48 فتح را از زبان سرادران دولت آبادي و شهابی فر در صبح زاگرس بخوانید.

به گزارش خبر لنده به نقل از  صبح زاگرس ، زمين و زمان، كائنات و هستي، خلقت آدم، رسالت خاتم و آية «الست و بربّكم و قالوا بلي»، همه و همه از خاك تا افلاك در حديث لولاك مستتر است.

چه زيباست كه قره العين رسول(ص) تجسم سورة كوثر، انسيه حورا، فاطمة زهرا(س) از محكمات آفرينش است. سلسله جليلة سادات مفتخرند كه فرزند فاطمه اند؛ خوش به حال آن دسته از اين نوادگان كه در هستي يا حسيني اند كه خلعت سرخ شهادت مي پوشند و يا زينبي كه رسالت بردوش قيام آزادي خواهي و آزادگي حسين اند.

در تاريخ تولد شهيد احمدي حكايتي شنيدني است. سي ام شهريور 1348 متولد مي شد و بيست و نهم و سي ام شهريور 1359 حادثه و نبردي نابرابر شروع مي شود و اين مقدمة ميلاد دوم وي بود.

در روستاي كوشك سفلي، از توابع شهرستان بويراحمد در خانواده اي از سادات ده برآفتاب و ارادتمند اهل بيت، ديده به جهان گشود. وجه تسميه نام وي چه نيكوست. نامش را رحمت الله نهادند؛ وي رحمت را از بادة محبت در حجله گاه شهادت نوشيد و چه رحمتي بالاتر از شرب شهد شهادت.

وی بخشي از تحصيلات ابتدايي اش را دور از خانواده و خارج از زادگاهش سپري كرد، زيرا در آن زمان زادگاهش فاقد مدرسه بود. سال هاي پاياني ابتدايي را در مدرسه اي كه در روستايشان تأسيس شد به پايان رساند و براي گذراندن دوران راهنمايي راهي ده برآفتاب در دامنة دنا شد.

رفت تا صلابت، پايداري و سربلندي را از دنا و سفيد رويي را از برف به ارث برد و در سايه سار بلوط كهنسال به ابديت بيانديشد و از شقايق زار حاشيه ياسوج روانه مدرسه گرديد و اين روزگار هم زمان با شروع انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام(ره) بود.

وي با هم سن و سال هايش در راهپيمايي ها حضور پيدا مي كرد. در خاطراتش آورده اند كه همراه شهيد كاظمي در يك اقدام شجاعانه عكس شاه ملعون را پاره و شروع به ابراز انزجار خود نمودند. اين كار باعث شد ابتدا شهيد كاظمي و سپس ايشان از مدرسه اخراج شوند.

وي در سال 1361 با دستكاري شناسنامه اش به عنوان بسيجي عازم جبهه گشت. در تاريخ 16 اردیبهشت 1362 به عنوان پاسدار رسمي وارد سپاه و در لشكر 19 فجر گردان حضرت زينب(س) با فرماندهي شهيد باقر سليماني مشغول به خدمت و پس از تشكيل تيپ48 فتح استان و نياز به ايشان وارد تيپ 48 فتح شد. پس از مدتي كوتاه با وجود كم سن و سال بودنش با قابليت هايي كه داشت و شايستگي هايي كه از خود نشان داد، معاونت گردان يا زهرا(س) را عهده دار شد.

اين سرو ناز قامت و اين رزمنده سرخ سرانجام و سيد نجيب و شريف در تاريخ 5 دی ماه 1365 در كربلاي4 مورد اصابت بمب هاي شيميايي عراق قرار گرفته و در بيمارستان شهيد لباف نژاد تهران بستري شد. روح بلند و ارادة عظيمش تسليم اين گونه حوادث نمي شد و باز ديار دوست و كربلاي دوم را همچنان كعبة آمال خود مي دانست و به آن ديار برگشت.

شهيد والامقام در 29 فروردين 1366 با انجام سنت حسنه ازدواج، خانوادة حديد خود را بنيان نهاد. حاصل اين پيوند يك دردانه دختر و دو سرو قامت پسر مي باشد، كه هم يادگار پدر و رسالت بردوش آن مسافر فرش به عرشند و هم امين مادري صبور، شكيبا و نجيبند.

سيد رحمت الله رحمتي، در تاريخ 24 تیرماه 1366 مجدداً مجروح شده و پس از بهبود نسبي به سنگر خود در جبهه، باز مي گردد.

پس از پايان جنگ تحميلي بنابه دستور فرماندهي هرجايي كه تيپ 48 فتح مأموريت داشت، ايشان حضور داشتند. يك سالي همراه با خانواده در شهرك شهيد چمران از توابع شهرستان شوشتر اداي وظيفه نمود. مدت دو سال و اندي نيز در شهرستان سردشت از توابع آذربايجان غربي مشغول خدمت شد. در تمام اين ايام يعني از 5 دی ما به وابسته درد و رنج ناشي از شيميايي شدن و سرفه هاي پي در پي و آثار طاقت فرسا و جانگداز اين سلاح مرگ بار درد مي كشيد ولي لب به شكايت نمي گشود. تا اينكه بنابه درخواست مسئولين سپاه، مسئوليت دفتر حوزة نمايندگي ولي فقيه در تيپ 48 فتح را عهده دار شد.

كارآمدي، شايستگي، امانت داري، صداقت و سجاياي اخلاقي و مكارم انساني ايشان سبب مي شود كه مسئوليت دفتر فرماندهي تيپ مستقل 48 فتح را نيز به وي واگذار نمايند.

صداقت در گفتار، دقت در رفتار، وظيفه شناسي و كارآمدي وي باعث شد كه در سال 76 به حوزه نمايندگي ولي فقيه در آماد و پشتيباني نيروي زميني سپاه پاسداران منتقل شده و مسئوليت دفتر آن حوزه را نيز بپذيرد.

اما آثار جراحات ناشي از شيميايي شدن اين بسيجي مخلص، سيد مهربان و پاسدار مخلص و بي ريا كه تمامي دار و ندارش را در طبق اخلاص نهاده بود تا از اسلام و انديشه هاي حضرت امام(ره) و ايران اسلامي دفاع نمايد، در اوايل سال 1379 به اوج رسيد و در بيمارستان بقيه الله(عج) بستري و مورد عمل جراحي قرار گرفته و در ارديبهشت ماه همان سال تحت شيميايي درماني و پرتو درماني قرار گرفت.

وي مثل دنا صبور بود، دلي به وسعت دريا داشت، خم به ابرو نمي آورد منتظر وصال دوست بود. تا جايي كه اثرات اين صلاح كشنده سبب شد كه راه تغذيه از دهان مسدود و از خوردن و آشاميدن بازماند. اما در اين صحنه كه براي همگان درد آور و نگران كننده بود، خود به بستگان و نزديكان نويد بهبودي مي داد. با سختي ها ساخت و تا آنجا كه برايش ميسر بود ديگران را به زحمت نمي انداخت، زيرا خود رحمت خدا بود و همواره ورد زبانش ائمه، ابوالفضل عباس(ع) و مادرش فاطمه زهرا(س) بود.

سرانجام در ايام فاطميه در تاريخ 6 شهریور ماه 1380 دعوت مادرش، ام ابيها(س)، را لبيك گفته و رهسپار ديار باقي گشت. روحش شاد و يادش گرامي باد.

وصيت نامه شهيد سيد رحمت الله احمدي

پروردگارا، كريما، رحيما، داور، اي محبوب محبان، اي معشوق عاشقان، اي غياث المستغيثين، اي پناه بي پناهان، اي درمان دردمندان، اي سرمايه و غناي مستمندان، اي اميد اميدواران، اي نواي بي نوايان، اي نياز نيازمندان، اي نجات گمراهان، اي روشني بخش دل عارفان، اي فروغ قلب خالصان، اي قبله مخلصان، اي عطابخش گدايان، اي جليس ذاكران، اي انيس شاكران، كدام جستجوگر به جستجويت برخاست و تو را نيافت؟ و كدام عاشق دلباخته به درگاه لطفت آمد و به وصال تو نرسيد؟ آنانكه در اين درياي پرخروش حيات به جستجويت برخاستند تو را يافتند و آنانكه به عشق ديدارت با پاي دل به سويت آمدند با ديده جان به ديدارت نائل شدند، عارفان عاشق در تمام سير حيات چشم به هم زدني از تو غفلت نكردند و لحظه اي بي ياد تو به سر نبردند، يار و ياوري جز تو نگرفتند و به كسي غير از تو تكيه نكردند و روي به سرائي و كويي جز كوي عشق تو نياوردند.

اي خدا ما را ببخش به خاطر شاكر نبودنمان و ما را ببخش به خاطر قدرداني نكردن از نعمت هايت و ما را ببخش به خاطر بي اعتنايي به احكام و دستوراتت و ببخش ما را به خاطر فراموش كردن خودمان كه چه بوديم و چه شديم و چه خواهيم شد.

خوشا به حال كساني كه در تمام احوال، اخلاص خداوند را فراموش نكنند و تمام كارهاي خود را مخلصانه براي خدا انجام دهند كه اين كار باعث رها شدن از بند شيطان و نجات پيداكردن از آتش جهنم مي باشد. بدانيد كه اخلاص محك شناخت متقي و مؤمن است لذا اخلاص در امور را پيشه كار خود قرار دهيد.

كلامي با سپاه و پرسنل غيور تيپ 48 فتح

خدايا تو شاهد باش خدمت در سپاه از بهترين افتخارات من و زندگي با رزمندگان و دلاورمردان جبهه هاي حق و سنگرهاي غرب و جنوب و سبز قامتان 48 فتح از شيرين ترين دوران عمر كوتاه من بوده است.

خدايا تو مي داني هرچه از كار خسته تر مي شدم خوشحال تر بودم و هرچه رنجيده خاطر مي شدم اميدوارتر چرا كه اعتقاد داشتم ساخته شدن در سختي هاست. از همه پاسداران تيپ48 فتح و پادگان بلال حبشي تهران مي خواهم اگر در وظايف كوتاهي كرده و احياناً مرتكب اشتباهي شدم به بزرگواري خودشان ما را حلال كنند. «در پايان از شما مي خواهم اگر كسي باشم كه بتوانم توصيه اي بكنم، علي زمان خودمان را نگذاريد تنها شود و هرچه بر علي ابن ابي طالب(ع) گذشت دوباره تاريخ تكرار مي شود و مظلوم و مظلوميتي دوباره در تاريخ ذكر شود، هركه با سيد علي خامنه اي باشد سعادتمند است. خوشا به حال آنكس كه توفيق شمشير زدن در ركاب رهبري همچون سيدعلي را دارد.

والسلام

ارادتمند همه شما سيد رحمت الله احمدي

خاطرات همسر شهيد

نحوه مجروحيت

آقا سيد در تاريخ 5 دیمته 1365در بمباران شيميايي در عمليات كربلاي 4 مجروح و به بيمارستان صحرايي و از آنجا به بيمارستان شهيد لبافي نژاد منتقل مي شود. در اثر اين بمباران چهره ايشان به قدري تغيير كرده بود كه حتي برادر ايشان او را نشناخت و تنها از طريق ساعتي كه به وي هديه داده بود، توانست ايشان راشناسايي كند. پس از مدتي آقا سيد را به ياسوج آوردند. او بسيار سرفه مي كرد و هنگام سرفه، بسيار اذيت مي شد. با سردي هوا، بر شدت سرفه هايش افزوده مي شد و رنگش سياه مي شد و دانه هاي قرمز از پوستش بيرون مي زد، با اين حالت مرتب به ما دلداري مي داد و مي گفت: ناراحت نباشيد اين هم يك يادگاري از جنگ است  تا براي هميشه يادمان باشد كه كي بوديم و چه كرديم. شهيد به هنگام مجروحيت از روحيه بسيار بالايي برخوردار بود و با وجود آسيب بسيار شديد از حمله شيميايي، كوچكترين خللي در اراده قوي و استوار او پديد نيامده بود و با وجود صدمه شديد، مجدداً در سال 66 به جبهه برگشته و اين بار از ناحيه ساق پا، دچار آسيب ديدگي شديد شد. اعزام به جبهه ايشان پس از هر بار به دست آمدن سلامتي اندك، ادامه پيدا كرد تا پايان جنگ.

بهترين همسر، بهترين فرزند و...

همسرم انساني متواضع و صادق بود . در طول زندگي مشترك ، هميشه مورد احترام ايشان بودم  و اين براي من بسيار حائز اهميت بود .

به ياد ندارم زماني را كه وارد منزل شده باشم  و آقا سيد پيش پاي من، به احترام من، بلند نشده باشد و حتي زماني هم كه به عنوان مجروح در بيمارستان بستري بود و روي تخت خوابيده بود، با آن همه درد و ناراحتي به محض ديدنم، به حالت نيم خيز، براي اداي احترام بلند مي شد. اين كار ايشان نه به خاطر جلب توجه و از روي ريا بود بلكه اين اعتقاد قلبي و باور آقا سيد بود. او معتقد بود كه پيامبر(ص) فرموده است: هر كس به همسرش نزديكتر باشد، به من نزديكتر است. من در زندگي با آقا سيد، رفتار علوي را به چشم ديدم و اكنون نيز با ياد آوري روزهايي كه در كنار همسرم داشتم، احساس غرور مي كنم. مي توانم بگويم كه ايشان مطيع ترين فرزند براي پدر و مادر و بهترين برادر براي خواهران و برادران ديگر خود و بهترين همسر براي من و بهترين پدر براي فرزندان خود بود.

خاطرات شهيد از زبان سرادر دولت آبادي

اذان در جلسه

شهيد احمدي را مي توان به عنوان يك الگوي تمام عيار اخلاق برشمرد.او محسناتي داشت كه براي همه ما درسي بزرگ به حساب مي آمد. سيرت زيباي او،صورتي دوست داشتني و زيبا به او بخشيده بود. استواري و استقامت او در راهي كه پيش گرفته بود ما را بر آن مي داشت تا به او به چشم يك اسوه بنگريم. از اعتقادات مذهبي اش سرمشق مي گرفتيم؛ از نمازهاي سر وقتش، از نوحه سرايي هاي دلنشينش، از دعاهاي پر سوز و گدازش روحيه مي گرفتيم. ميزان پايبندي شهيد در به جا آوردن واجبات به حدي بود كه اگر در يك جلسه مهمي بوديم و وقت اذان مي شد ايشان بدون هيچ تعارفي در وسط جلسه شروع به اذان گفتن مي كرد و با اين كار به همه مي فهماند كه بر پايي نماز اهم بر اين قضاياست. باشنيدن صداي اذان او، همه جلسه را به قصد انجام دادن اين مهم ترك مي كرديم. در واقع شهيد با اين كارش سعادت بزرگي را نصيب ما مي كرد كه همانا نماز سر وقت بود.                                                                          

پشت سر اما جلوتر از ما

در سال 67 طي مأموريتي جهت تصرف جبهه زيد، به جنوب رفتيم، گرداني كه دست ما بود، گردان حضرت زهرا(س) بود. من از شهيد احمدي خواستم كه بچه ها را براي رفتن به خط، آماده كند .آن موقع كه عراق خط رامي گرفت تمام مسير را مين گذاري مي كرد. من به شهيد گفتم: ما آرام آرام حركت مي كنيم، شما هم پس از آماده شدن به ما ملحق شو. ما شروع به حركت كرديم. در مسير، ماشيني را ديديم كه جلوي ما با سرعت در حال رفتن بود. سرعت آن به قدري زياد بود كه از نظر ما ناپديد شد. ما به خاكريز رسيديم. با احتياط كامل از مينها رد شديم .در همين حال ناگهان يك نفر راجلوي خود ديديم كه آرام آرام به سوي ما مي آيد. به بچه ها آماده باش داديم چون فكر مي كرديم عراقي است، نزديك آمد. دركمال تعجب مشاهده كرديم كه شهيد احمدي است. به او گفتيم كه منتظر بوديم شما از پشت سر به ما ملحق شويد چطور جلوتر از ما به اينجا رسيدي ؟

گفت: همان لحظه كه به من گفتي گردان در حال رفتن به خط است ، من هم آماده شدم و به راه افتادم انگاريك نفر دست مرا مي كشيد وبه جلو مي راند. خودم هم متوجه نشدم چطور اينجا رسيدم.

خاطره حجت الاسلام علي اصغر شيرمحمدي از شهيد احمدي                                                                                

تا بع مقررات

آقا سيد اهل تكليف بود ودر سلسله مراتب،تابع قانون ومقررات0فرمانده اش نقل مي كرد كه اگر قصد متنبه كردن سيد را داشتم، او را به خدا واگذار مي كردم. آن وقت بود كه سيد ما نند ماري به خود مي پيچيد و اشك از چشم هايش جاري مي شد. غرق در تفكر شده بود و به كارهايي كه انجام داده بود فكر مي كرد . آنها را سبك و سنگين مي كرد. خود را ارزيابي مي نمود تا عيب كارش را بيابد و در رفع آن بكوشد .

 

 خاطره سرادر شهابي فر از شهيد احمدي

دفاع از خاكريز با تمام قدرت

شهيد در طول 8 سال دفاع مقدس، شهامت و شجاعت خاصي از خود نشان مي داد. يادم مي آيدسال 66 در ارتفاعاتي در منطقه عملياتي واقع در خاك عراق ، خاكريزي بود كه گروهان جهت مقابله با تحركات دشمن در آنجا مستقر شده بود . يك روز ساعت تقريباً12 ظهر بود كه دشمن شروع به آتش بسيار سنگين بر روي نيروهاي مستقر در خاكريز نمود. تعداد زيادي از اين نيروها شهيد و تعدادي هم به كوه هاي جنگلي پناه بردند. پس از اين پاتك، از طرف فرماندهي دستور رسيد كه نيروهاي تازه نفس جايگزين شوند. به دنبال اين دستور، ما به همراه تعدادي از نيروهاي بسيجي و سپاهي اعزام شديم . وقتي به منطقه رسيديم، هنوز تعداد بسيار اندكي در حال مقاومت بودند. شهيد احمدي نيز با شجاعت تمام و با قدرت هرچه تمامتر در پاسخ گويي به آتش عراقي ها بود. او از ديدن ما خوشحال شد و همچنان به تير اندازي ادامه داد كه سرانجام در همان منطقه براي چندمين بار مجروح گرديد.

خاطره حجه السلام و المسلمين مصلحي از شهيد احمدي 

كشف راز در تونل هاي برفي

آقا سيد به خاطر تواضع خاصي كه داشت مجروحيت خود را از همه پنهان مي كرد. در عمليات ماؤوت كه در داخل خاك عراق اجرا  شده بود، من متوجه شدم كه آقا سيد يك مجروح شيميايي است. در اين عمليات ، درآن هواي سرد كشنده، نيروها مجبور بودند از تونل هاي برفي عبور كنند و از آنجا كه مجروحيت شيميايي در هواي سرد عود كرده و شديدتر مي شود، آقا سيد در اين عمليات، با آن سرفه هاي شديد و سياهي چهره به هنگام سرفه ها ديگر نتوانست اين موضوع را پنهان كند. در آنجا بود كه من متوجه مجروحيت ايشان شدم و بلافاصله قضيه را با مسئولين در ميان گذاشتم كه مراقب ايشان باشد. چون خودش كه به هيچ وجه به اين امر توجه نمي كرد و مأموريت هايي كه به وي واگذار مي شد را با عشق و علاقه خاصي انجام مي داد.

خاطره سيد حسن غلامي از شهيد احمدي

بوسه برپاي بسيجي

در دوران دفاع مقدس به همراه شهيد در پادگاني در شوشتر بوديم. قرار بود به خط مقدم اعزام شويم. در آن گير ودار ناگهان متوجه شدم كه شهيد در حال نزديك شدن به يك رزمنده بسيجي است كه قبلاًبا وي مشكلي پيدا كرده بود. خيال كردم مي خواهد تلافي كند و او را از رفتن به خط، محروم كند اما خيلي زود به اشتباهم پي بردم چرا كه ديدم آقا سيد، پوتين هاي آن رزمنده را از پايش در آورد و پاهاي او را بوسيد و گفت : چون در حال اعزام به خط مقدم هستم ، نمي خواهم كه كدورتي بين ما باشد. آمدم تا از شما حلاليت بطلبم. همه تحت تأثير اين حركت قرارگرفتند و من برخود باليدم كه در كنار ايشان به ميدان مبارزه مي روم.                                                                              

تصاویر برگزیده از شهید سيد رحمت الله احمدي را در زیر مشاهده نمایید.

 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 خاطره سرادران شهابي فر و دولت آبادي از شهيد سيد رحمت الله احمدی
 
برچسب‌ها: